همشهری آنلاین: ابتدای این دهه مصادف میشود با نمایش چند فیلم موصوف به «سینمای خیابانی». سیمای مرد جوان زخمخورده که از جایگاه اجتماعیاش به تنگ آمده و عاصی شده و در خیابان راه طغیان در پیش گرفته. خیابان گفتمان میشود و محل احقاق حق. با اینکه از ابتدا مشخص است انتهای مسیر ضدقهرمان به نیستی و مرگ میرسد، اما این راهی است که باید رفت. ضدقهرمان خسته و بریده از همهجا و همهکس نه اهل فرار و پا پس کشیدن است و نه اهل قرار و دل دادن و ماندن. میرود که نرسد و تمام شود.
سینمای متفاوت در این دهه با اعتماد به نفس بیشتری رشد میکند. در گیشه موفقیتی حاصل نمیشود و مردم هم راغب به تماشا نیستند. کمی مانده به لحظه سقوط، «سینمارکس» در زبانههای آتش خاکستر میشود و دلها در فراغ تنهای سوخته در سینما میسوزد. بعد از سقوط، سینما به دیده تردید نگریسته میشود، ولی کمکم سینما با «برزخیها» دوباره از خاکستر بلند میشود و از برزخ درمیآید. می شود سینما باشد، ولی نه با این قهرمانان. نظم جدید، قهرمان جدید میخواهد.
نظر شما